او در مجسمهسازي، حكاكي روي چوب،سفالگري، سراميك، چاپ سنگي(ليتوگرافي) و معماري تبحر داشت. او مكتب كوبيسم را به همراه ژرژ براك در ميان نقاشان جا انداخت و فن اختلاط رنگ بر پردهٔ نقاشي را به عالم هنر معرفي كرد. پيكاسو علاقه خاصي به زنها داشت و غير از اينكه در زندگي غرق آنها بود تا مدتها نقاشيهاي وي مشخصاً تنها راجع به زنها بود. و دوره اول هنري وي در طبقهبنديها بنامهاي Blue & Rose است. در دوران آبي سبك كاري وي اغلب شامل سايههاي آبي كشيده شده از اجسامي بود كه تنها به نيمي از آنها به تصوير كشيده ميشد. در دوران رز از آبي به سمت صورتي تمايل پيدا كرد و نقاشيهاي وي به دنياي واقعي نزديكتر شدند. او سپس به سبك كوبيسم روي آورد كه در آن اشيا را توسط اشكال ساده هندسي به تصوير كشاند.[۲]
آخرين دوره كاري پيكاسو دوره سورئاليستي است كه از ۱۹۲۴ آغاز ميشود. ولي هميشه فاصله اش را با سورئاليستها حفظ كرد. پيكاسو و هنرمندان سورئاليست جهان در اصول بنيادي، بدين معنا كه هنر قادر است آنچه را كه طبيعت و عقل نميتوانند ابراز كنند نشان دهد، موافقت داشتند ولي اختلاف اساسي بسياري بين پيكاسو و سورئاليستها وجود دارد: به عقيده آنها، پيكاسو به دنياي خارج و مضمون وابستگي بسيار دارد و از دنياي اوهام و روياها بسيار دور است..[۳]
معشوقه ها و دوستدختران وي از جمله فرانسيس گيلوت[۴]، ماري ترزا والترز[۵] و ژنويو لاپورت[۶] موضوع اثرهاي هنري وي بودند و نقش مهمي را در خلق برخي از بهترين آثار پيكاسو داشتند. كوبيسم در سالهاي تعيين كنندهٔ ۱۴ـ۱۹۰۷ به عنوان جديدترين و بانفوذترين سبك هنري قرن بيستم بسيار مورد توجه قرار گرفت و وسعت پيدا كرد. زمان قطعي توسعهٔ آن در طول تابستان ۱۹۱۱ اتفاق افتاد. همان موقعي كه پابلو پيكاسو و جرجيس براك پا به پاي هم به اين سبك نقاشي ميكردند. تنگ، كوزه و كاسهٔ ميوه (Carafe, Jug and Fiuit Boul) مراحل اوليهٔ اين سبك نقاشي پيكاسو را نشان ميدهد. سطوح آن با صراحت به چند قسمت تقسيم شده اما با اين وجود به طور پيچيدهاي چند تكه نشدند. از نظر شكل و قالب تودهاي از خيال و وهم را در خود نگهداشته و با وجود اينكه از وجهي دراماتيكي آن كاسته شده است، اما قابل چشمپوشي نيست . در سير تحولي اين سبك، براك و پيكاسو كوبيسم تحليلي را تقريباً در موضوع اختلال حواس كامل به وجود آوردند كه در بين آثار پيكاسو ارگزن (Accordionist) تركيب گيج كنندهاي از اين نوع بود
او در مجسمهسازي، حكاكي روي چوب،سفالگري، سراميك، چاپ سنگي(ليتوگرافي) و معماري تبحر داشت. او مكتب كوبيسم را به همراه ژرژ براك در ميان نقاشان جا انداخت و فن اختلاط رنگ بر پردهٔ نقاشي را به عالم هنر معرفي كرد. پيكاسو علاقه خاصي به زنها داشت و غير از اينكه در زندگي غرق آنها بود تا مدتها نقاشيهاي وي مشخصاً تنها راجع به زنها بود. و دوره اول هنري وي در طبقهبنديها بنامهاي Blue & Rose است. در دوران آبي سبك كاري وي اغلب شامل سايههاي آبي كشيده شده از اجسامي بود كه تنها به نيمي از آنها به تصوير كشيده ميشد. در دوران رز از آبي به سمت صورتي تمايل پيدا كرد و نقاشيهاي وي به دنياي واقعي نزديكتر شدند. او سپس به سبك كوبيسم روي آورد كه در آن اشيا را توسط اشكال ساده هندسي به تصوير كشاند.[۲]
آخرين دوره كاري پيكاسو دوره سورئاليستي است كه از ۱۹۲۴ آغاز ميشود. ولي هميشه فاصله اش را با سورئاليستها حفظ كرد. پيكاسو و هنرمندان سورئاليست جهان در اصول بنيادي، بدين معنا كه هنر قادر است آنچه را كه طبيعت و عقل نميتوانند ابراز كنند نشان دهد، موافقت داشتند ولي اختلاف اساسي بسياري بين پيكاسو و سورئاليستها وجود دارد: به عقيده آنها، پيكاسو به دنياي خارج و مضمون وابستگي بسيار دارد و از دنياي اوهام و روياها بسيار دور است..[۳]
معشوقه ها و دوستدختران وي از جمله فرانسيس گيلوت[۴]، ماري ترزا والترز[۵] و ژنويو لاپورت[۶] موضوع اثرهاي هنري وي بودند و نقش مهمي را در خلق برخي از بهترين آثار پيكاسو داشتند. كوبيسم در سالهاي تعيين كنندهٔ ۱۴ـ۱۹۰۷ به عنوان جديدترين و بانفوذترين سبك هنري قرن بيستم بسيار مورد توجه قرار گرفت و وسعت پيدا كرد. زمان قطعي توسعهٔ آن در طول تابستان ۱۹۱۱ اتفاق افتاد. همان موقعي كه پابلو پيكاسو و جرجيس براك پا به پاي هم به اين سبك نقاشي ميكردند. تنگ، كوزه و كاسهٔ ميوه (Carafe, Jug and Fiuit Boul) مراحل اوليهٔ اين سبك نقاشي پيكاسو را نشان ميدهد. سطوح آن با صراحت به چند قسمت تقسيم شده اما با اين وجود به طور پيچيدهاي چند تكه نشدند. از نظر شكل و قالب تودهاي از خيال و وهم را در خود نگهداشته و با وجود اينكه از وجهي دراماتيكي آن كاسته شده است، اما قابل چشمپوشي نيست . در سير تحولي اين سبك، براك و پيكاسو كوبيسم تحليلي را تقريباً در موضوع اختلال حواس كامل به وجود آوردند كه در بين آثار پيكاسو ارگزن (Accordionist) تركيب گيج كنندهاي از اين نوع بود